نماز صبح در مسجد و یاری شیطان




































صالح

روزی شخصی تصمیم گرفت که نماز صبح را در مسجد بخواند. برخاست لباس مناسب به تن کردو راه افتاد.
کوچه تاریک بود.همچنان که راه می رفت ناگهان در گودالی افتاد
و لباس هایش کثیف شد. پس به خانه بازگشت ، لباس هایش را عوض کردو دوباره به سمت مسجد راه افتاد. دوباره وقتی به انجا رسید زمین خورد.پس باز به خانه بازگشت و پس از تعویض لباس هایش به سمت مسجد راه افتاد.اما این بار وقتی به ان گودال رسید شخصی را دید که چراغ به دست ایستاده است ، با هم به مسجد رفتند. وقنی به مسجد رسیدند شخص اول به دومی گفت: شما چه کسی هستید؟ گفت: من شیطان هستم. گفت: پس چرا به من کمک کردید؟ گفت: بار اول که تو را به زمین انداختم،برخاستی و دوباره بازگشتی خدا تمام گناهان تو را بخشید. بار دوم خدا گناهان تمام فامیل تو را بخشید. بار سوم گفتم که اگر این بار زمین بخوری حتما گناهان تمام محله شما را خواهد بخشید،پس به تو کمک کردم.


چه طور بود؟


نوشته شده در دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:,ساعت 14:27 توسط صالح|


آخرين مطالب
» دانشگاه ما
» سگ باهوش یا احمق؟!
» معنای انسانیت
» دخترک عاشق کوروش بزرگ
» پیرمرد عاشق
» بیسکوییت زن جوان
» خبر
» پست ثابت
» عشق واقعی
» ساعت قرار
» پیرزن باهوش
» دخترک و دوست مریضش
» سال 90 مبارک
» مسابقه ی غورباقه های کوچک
» اشعار آموزنده (1)
» حکمت ها (1)
» کوتاه‌ترین داستان ترسناک جهان!فقط 12کلمه !!
» آرامش
» بزرگترین افتخار
» او شما را فریب داده، این بهترین خبری است که شنیدم
Design By : Pichak